شماره 16

ساخت وبلاگ
اوایل آذر چند روز پشت هم تعطیلی بود که بابای داود از سه هفته قبلش انزلی و سرعین جا گرفته بودکه همگی بریم. حالا اینجوری شد  که چهار پنج روز قبل از شروع تعطیلات یهو یه سرمای عجیبی شد.موج سرما همه جا رو گرفته بود. جوری که شب تولد خواهر زاده ام (که تولدش چهار روز جلوتر از منه، البته با بیست سال اختلاف سنی) دمای تهران منفی شش درجه بود. آخه مامانش بهش قول داده بود تولدش رو تو برج میلاد بگیریم. اونم کوتاه نیومده بود و علیرغم سرمای بی سابقه ما اون شب رفتیم برج میلاد. مامانم با کفشض پاشنه بلندش چند بار نزدیک بود سر بخوره رو زمین یخ زده. من خیلی لباس پوشیده بودم و سردم نبود. اما دستکشهامو دراوردم از برف بازی پانی با خواهرزاده ام عکس بگیرم که دستام چنان یخ زد که درد گرفت! یعنی تیر میکشید! دیگه همونجا اول کیک خوردیم. تارت میوه ای خریده بودن که سیر نشیم زیاد. بعدشم شام سفارش دادیم وخوردیم و کادو دادیم و برگشتیم. تو راه برگشت تواون سرما دو تا بنده خدا کنار خیابون از این فرشته خوشگلا میفروختن. این مجسمه های کوچولوی فرشته که به دیوار میزنن. دوتا از این فرشته کوچولوها خریدیم و یک گلدان بزرگ که اونم دو شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 26 بهمن 1395 ساعت: 17:39

دوشنبه 17  آبان قرار بود داود وسط کارش یه کوچولو مرخصی بگیره، مامانم هم که دوشنبه ها تعطیله دوتایی بیان بریم ضامنم بشن برای وام ویژه دکتری . ساعت 10 بود که داود زنگ زد گفت تو و پانی بیاین میدان هفت حوض من میرم دنبال مامان ما هم میایم. خلاصه رفتیم و حدود یکشاعتی اونجا کارمون طول کشید. بعدش داود با عجله رفت  و  من و مامان و پانی سه تایی تا خونه ما پیاده رفتیم. تو اون سرما پانی مجبورمون کرد براش بستنی بخریم. برای نهار ابگوشت داشتیم از قبل همون رو خوردیم و چایی و شیرینی هم خوردیم یه کم حرف زدیم و بعدش رفتیم بیرون یه دوری بزنیم. رفتیم مامان به طور اتفاقی برای ست فنجون چایخوریش سینیشو نزدیک خونه ما پیدا کرد وخرید. بعدشم یه مقدار پیاده روی کردیم و برگشتیم. مامان هم رفت خونه خودش. سه شنبه رفتم دانشگاه کارهای وام تمام شد و بعدش رفتم به استادم گفتم برای منم سمینار بذارید.منم میخوام از هفته های بعد سمینار بدم، گفت برات مقاله میفرستم. سریع اومدم خونه چون داود عجله داشت که بره شغل دومش. چهارشنبه پانی رو با داود فرستادم ببردش خونه مامان. خودم رفتم اداره بیمهمرکزی تو تجریش شماره 517 بودم کارم تا ساعت شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 17 پرسپولیس,شماره 17 استقلال,شماره 17 تیم ملی, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 132 تاريخ : جمعه 10 دی 1395 ساعت: 5:50

صبح من و پانی، صبحانه نیمرو و گوجه و خیار خوردیم. گفت مامان بیا بازی که باهاش بالشت بازی کردم. بعدش هم توپ بازی. بعدش پانی گفت ذرت میخوام باید 20 دقیقه بجوشه کنسروش. آوردم با هم خوردیم. داود زنگ زد که یادآوری کنه دوشنبه است و پانی کلاس خلاقیت داره. من خیلی فراموشکارم یادم میره.خودم ازش خواستم بهم بگه. زنگ زدم ببینم امروز که اولین جلسه است تشکیل میشه که گفتن بیاین. آماده شدیم رفتیم و دیدم همه دارن برمیگردن. انگار مربیشون نتونسته بود بیاد. پانی تا خونه گریه کرد که خانم مربی عزیزم چرا نیومدی واین حرفا. دیگه تا رسیدیم داود هم رسیده بود و با تعجب به های های گریه پانی نگاه میکرد. بعدش گفت ما اون موقع ها کلاسمون تعطیل میشد خوشحال میشدیم. گفت این اخلاقش به تو رفته. چی بگم؟! دیگه اومدیم بالا ومن سریع کباب ماهیتابه ای درست کردم و نهار خوردیم و یه کم من وداود درباره خرید کولرگازی و احیانا پارکت کردن کف خونه گپ زدیم که داود هم بسیار مایل بود. راستی پودر سوخاری و نمک رودادم پانی بریزه توغذا که ذوق کنه. بعدش داود اومد یه فیلم دانلود کرد کهبه قول خودش قبلا 100 بار دیده بودش.منتها میخواست با هم ببین شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 7575,شماره 7031,شماره 7031 ایرانسل,شماره 700 ایرانسل,شماره 7 استقلال,شماره 7 پرسپولیس,شماره 7 تیم ملی والیبال,شماره ,733,شماره 7,شماره 700, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 138 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 15:00

امروز پانی صبحانه نیمرو خورد. بعدش باهاش توپ بازی کردم و چند تا بازی من در آوردی خودش. دفترشو آوردم یه کم رنگ آمیزی کرد. تنها چیزی روکه رنگ کرد خرگوش بود اونم با رنگ قرمز. احساس میکنم هیچ انگیزه ای برای نقاشی نداره. هیچوقت استقبال نکرده ازش. بعدشم گفت ببرم کلاس خلاقیتم نشون خانم مربیم بدم. گفتم باشه بقیه اش روهم رنگ کن هر وقت کامل شد ببرش. به باباش زنگ زدم پانی روببریم دندان پزشکی که بعد کارش اومد دنبالمون رفتیم خانم دکتر نبود. کنار دندانپزشکیه کلاس موسیقی کودکان بود همینجوری رفتم بپرسم از چه سنی خوبه بره کلاس؟ که مربی ارف اونجا بود و گفت هر سازی بخواد بره اول باید ارف بره از پایه شروع بشه. بعد یه مقدار توضیحات داد در مورد موسسه خودشون گفت سیستمشون مونته سوری هست و در مورد ساعت ونحوه برگزاری کلاسها صحبت کردیم. گفتن گه میخواین الان یه تست رایگان ازش میگیریم. دیگه من و باباش و خانم مربی و پانی رفتیم توی یه کلاس خالی و برنامه شروع شد. اول از آنی خواستن یه کم خط خطی کنه روی کاغذ. از من پرسیدن چه شکلی از توی خط خطی ها میبینی. من یه ماهی پیدا کردم دورش خط کشیدم. از داود پرسیدن اون هیچی ندید شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 8980,شماره 8910,شماره 81332,شماره 8999 همراه اول,شماره 8980 همراه اول,شماره 8 پرسپولیس,شماره 84888,شماره 8083,شماره 8 های پرسپولیس,شماره 8 تیم ملی ایران, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 15:00

امروز صبح پانی از تو اتاق خودش اومد رو تخت من و بیدارم کرد. دو نصفه شب خوابیده بودم. نگاه کردم دیدم 9/5 شده. رفتم آبجوش ریختم و برای اولین بار پانی تونست برای دوتامون بدون اینکه خرابکاری کنه چای لیپتون عطری بزنه.بعدش رفتیم دوش گرفتیم و با کلی ترفندهای مذاکراتی تونستم پانی رو قانع کنم که نره تو استخرش باریش بشینه و دوش سرپایی بگیریم چون دیرمون شده. بعدش رفتیم خیابان فرصت شیرازی برای قرار مذاکره برای اون کاری که دیروز گفتم. تو راه هم برای پانی یه بستنی قیفی خریدم که سرش گرم باشه. بستنیشو خورد و دو بار هم از جلوی این مرغهای گردون سرخکرده رد شد هر دوبار گفت مامان اینا رو ببین. دختر و پسر پشت سریمون از خنده غش کرده بودن از دست شکمویی پانی. دیگه رسیدیم و فرم دادن پر کردم و بعدش آقاهه فرمها رو بررسی کرد گفت شما رزومه تون قویتر از چیزیه که ما نیاز داریم. حقوق درخواستیتون هم بالاتر از اونیه که ما میتونیم پرداخت کنیم. منم گفتم اخه من فکر کردم شما چون کار پروپوزال نویسی و پایان نامه و ترجمه دارین شاید منظورتون از کارمند دفتری کسی بوده که دستی در پژوهش هم داشته باشه. گفت البته خودمون هم دوست داریم شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 990,شماره 9990,شماره 901,شماره 9990 همراه اول,شماره 912,شماره 9 تیم ملی والیبال,شماره 910,شماره 9 والیبال ایران,شماره 9914,شماره 909, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 15:00

جمعه ساعت  8 صبح بیدار شدیم و آماده شدیم بریم دندانپزشکی برای پانی. تا صداش زدم همچین از جاش پرید که انگار دارم میبرمش شهربازی. دفعه اولشه از بس آمادگی ذهنی بهش دادم ذوق کرده واسه دندانپزشکی رفتن. 9 اونجابودیم و از دندانش عکس گرفتن و خیلی خوشش اومد گفت مامان دور سرم میچرخید. منم توگوگل براش سرچ کردم دستگاه رادیوگرافی و دادم دستش عکساشو ببینه. منتها بهش گفتم اشعه ایکس تابیده میشه و چیزیه که زیادیش خطرناک میشه. بعد همینجوری که حواسش پرت بود بهش گفتم یه امپول بیحسی هم میزنن به دندونت که یه ذره درد داره ولی در عوض باعث میشه بعدش اصلا اصلا دردت نیاد. اگهتحمل کنی جایزه هم داری. دیگه قبول کرد. نوبتش شد رفت داخل وخانم دکترش هم مدام براش قصه وشعر خوند پانی هم اصلا گریه نکرد جز لحظه اخر که یه بغض معناداری کردش که اونم یعنی واقعا به ستوه اومده بود! که خدا روشکر همون موقع تمام شد. بعد بردیمش براش به انتخاب خودش یه تیرکمان خریدیم. دیگه توهمون ماشین دلش طاقت نیاورد و بازش کرد واین چسبونکهای تیرش میچسبید به شیشه های عقب! بعدشم اثر بیحسیش رفت دیگه تا خونه گریه کرد که آی دندونم درد میکنه. بهد اونجا بهش شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 10 بایرن مونیخ,شماره 10 رئال مادرید,شماره 10 پرسپولیس,شماره 10 استقلال,شماره 10 تیم ملی ایران,شماره 10 بایرن,شماره 10 تیم ملی والیبال,شماره 10 تیم ملی فوتبال ایران,شماره 10 برزیل,شماره 10 های بایرن, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 133 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 15:00

سه شنبه هفته پیش شروع کردم به چیدن چمدان و آماده کردن وسایل سفرمون به شمال و بعدشم اردبیل. مامان وبابای داود چهارشنبه شب میخواستن بیان تهران که با هم بریم یه سفر چهار روزه. دیگه کم کم لباسها رو شستم و یه سری رو هم اتو زدم. ساعت سه با هلیا قرار داشتیم خونه مامان برای یه دورهمی کوچیک به مناسبت تولد بابا. درسته بابا نیست اما مامان خوشحال میشه. خلاصه با پانی سوار مترو شدیم و رفتیم اونجا. هلیا هم فقط مجتبی کوچولو رو اورده بود و شایان نبود. چایی خوردیم واز هر دری سخنی تا شد ساعت شش بعداز ظهر. داود گفت میام دنبالت که بریم  هفت حوض خرید. رفتیم اول برای من دو تا شلوار و یه دامن کوتاه سفید و یه بلوز قرمز خریدیم. بعدشم رفتیم بانی نو برای پانی چند دست لباس تابستانی و شلوارک خریدیم. کفش هم میخواستم که داود خسته بود و گفت نمیتونم فردا خودت سعی کن بخری. چهارشنبه صبح بعد صبحانه پانی رو بردم حمام حسابی جینگولش کردم چون اولین جلسه کلاس ریتم و حرکتش بود. اول رفتیم عکس گرفتیم ازش، بعدش بردمش زاپاتا یه همبرگر رو دوتایی نتونستیم بخوریم. بعدشم رفتیم دادیم عکسشو براش زدن روی دفتر نقاشی کلاسش و رفتیم براش کفش شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 118,شماره 118 شهرستانها,شماره 118 مشهد,شماره 119,شماره 111,شماره 113,شماره 112,شماره 118 تبریز,شماره 118 کرج,شماره 118 رشت, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 14:59

سه شنبه صبحانه خوردنمون خیلی طولانی شد. یک ساعت نشسته بودم داشتم لقمه میگرفتم میدادم به پانی. یادم افتاد مامان یه بار خونه مون بود گفت شما چقدر کارهاتون روی ریتم کنده . اما خب من خیلی یواش غذا می خورم. بعدش با پانی رفتیم، معمولا پنج دقیقه جلوتر از خودم میفرستمش بیرون میشینه تا من بیام لباسهاشو بپوشم. برای بار اول وقتی اومدم بیرون دیدم خودش شورت و شلوار و بلوز از روی بند برداشته و پوشیده. البته بلوزش رو پشت و رو پوشیده بود. اما من اینقدر هیجان زده شدم که حد نداشت. خودشم خیلی خوشحال بود که تونسته لباسهاشو بپوشه. نهارشو دادم و داشتیم با اهنگ معین می رقصیدیم که داود اومد خونه. بعد من دیگه میخواستم برم کتابخونه به پانی گفتم با بابات برقص تا من زود بیام. بعدم باباش شروع کرد به رقصیدن. پانی هم بدو بدو رفت هلش میداد و میگفت نمیخوام بابا بدجور میرقصه. نرقص دوست ندارم. خلاصه داود اینقدر مسخره بازی در آورد که پانی کاملا لجش در اومد. منم مجبور شدم دوباره بیام باهاش برقصم تا یه کم گریه اش بند بیاد. بعدشم رفتم کتابخانه. وقتی اومدم خونه داود یه فیلم دانلود کرده بود که جنایی بود و ازم خواست با هم ببین شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 123,شماره 12 تیم ملی,شماره 12 فولاد,شماره 124,شماره 12 تیم ملی والیبال,شماره 12 بارسلونا,شماره 129,شماره 12 پرسپولیس,شماره 12 بارسا,شماره 121, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 124 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 14:59

جمعه صبح پانی وقت دندانپزشکی داشت. ظاهرا به داود زنگ زده بودن بگن کنسله و نیاین ولی گوشیو جواب نداده بوده. تازه داداش کوچیکه داود هم گفته بود این بار رفتید دندان پزشکی منم باهاتون میام. این شد که ساعت 7/5 صبح خونه ما بود بنده خدا. من بیدار شدم دوش گرفتم و پانی رو حاضر کردم. مسواک و آب هم براش برداشتم و یک دست لباس اضافی که شاید بعذش بریم گردش. رفین دیدیم کلا در بسته است و فهمیدیم که کلا نوبتمون کنسل شده بوده. دیگه گفتیم حالا این موقع روز جمعه اومدیم بیرون دست از پا درازتر برنگردیم. اینه که رفتیم حلیم معنوی و آش و حلیم خوردیم. بعدشم رفتیم نمایشگاه گل و گیاه بوستان گفتگو که دقیقا عین پارسال چیدمان شده بود. یعنی یک ذره هم خلاقیت نداشت. بعد چون روز جهانی نجوم بودش به اصرار من رفتیم برج میلاد که برنامه ویژه داشت+ رصد. البته صبح فقط رصد خورشید و زبانه خورشیدی بودش. دیگه اونجا برای پانی یه کتاب خریدم به نام " بیایید ستاره شمال را پیدا کنیم" . بعدشم چند تا مجله نجوم بهمون هدیه دادن و از پانی هم خواستن یه چیزی که تو اسمون هست رو بسازه که خورشید ساخت با خمیر بازی و پرتوهاش رو هم گذاشت براش. بهش شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 13 تیم ملی ایران,شماره 135,شماره 137,شماره 137 شهرداری,شماره 133,شماره 13 تیم ملی والیبال,شماره 13 آسیا سفر شیراز,شماره 137 شهرداري,شماره 130 ایرانسل,شماره 13 استقلال, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 14:59

رفتیم ماهیمون رو از خونه مامان داود آوردیم خونه خودمون. بازم داود غر میزد اما من این بار هر سه تاشون رو آرودم برای پانی. چون دلش میخواست ماهیش پیش خودش باشه دیگه دوتای دیگه رو هم اوردیم همه یه جا متمرکز باشن. دوشنبه داود زنگ زد آماده باشید بریم بیرون رفتیم دوش گرفتیم و تو حمام یه ذره مسخره بازی دراوردم پانی بخنده. تا زنگ زد پریدیم پایین و طبق معمول سه ساعت معطلش نکردیم. تیراژه یه شعبه داره طرف خودمون رفتیم اونجا. رفتم یه مانتو پوشیدم دیدم سایز 36 اش برام بزرگه. داود هم که گوشیشو داده بود به من، برای خودش یه s7 خریده بود همونجا داد نمایندگیش براش تنظیمات رو انجام دادن و قاب گذاشت براش. راستی پانی هم از دیشب دور لبش یه هاله سیاه بیضوی ظاهر شده که من کلی بال بال زدم از استرس که این چیه کاشف به عمل اومد رفته یه عالمه شکلات کاکائویی خورده گرمیش شده. دیگه داود هم گفت خودش خوب میشه و نببردیمش دکتر. بعدش داود به من گفت بیا بریم برای سالگرد ازدواج برات یه عطر از همین جا بگیرم که من گفتم باشه برای یه وقت دیگه. اصلا حوصله نداشتم سه ساعت برم عطرهای مختلف رو بو کنم. بعدشم رفتیم فورکورتش کباب و جو شماره 16...ادامه مطلب
ما را در سایت شماره 16 دنبال می کنید

برچسب : شماره 140,شماره 1490,شماره 14 تیم ملی والیبال,شماره 14 رئال مادرید,شماره 14 استقلال,شماره 141,شماره 148,شماره 14 آلمان,شماره 1480,شماره 140 ایرانسل, نویسنده : 6raikabanoo0 بازدید : 140 تاريخ : پنجشنبه 20 آبان 1395 ساعت: 14:59